درسهای اشتباه دوران کودکی

درسهای اشتباه دوران کودکی

درسهای اشتباه دوران کودکی

همه ما اولین درس های خود را در مورد احساسات و هیجانها از خانواده خود در دوران کودکی یاد گرفتیم. اما درسهای اشتباه دوران کودکی یکی دو تا نیست!

والدینی که احساسات فرزندان خود را نادیده می گیرند، نه تنها خود با احساسات شان غریب و ناآشنا هستند که به فرزندان خود چیزی یاد نمی دهند.

در نتیجه کودکانی که از نظر عاطفی مورد بی توجهی قرار می گیرند درس‌های نادرستی در مورد نحوه عملکرد احساسات می‌آموزند.

احساسات خوب نیست!

ممکن است برخی از ما این خاطرات را داشته باشیم زمانی که بچه بودیم و برای عیدی گرفتن خیلی هیجان زده بودیم یا اگر خواهر و برادرمان کیک ما را بر می داشت و می خورد به شدت عصبانی می شدیم و یا گریه می کردیم، گاهاً پدر و مادرمان دعوایمان می کردند و می گفتند این مسخره بازی ها چیه در میاری!

غافل از اینکه بچه ها احساسات بزرگی دارند و داشتن والدینی ضروری است که بتواند به کودک بیاموزد چگونه آنها را مدیریت کند؛ نه اینکه تحقیر کنند و بی اعتبار سازند.

اگر با غفلت عاطفی دوران کودکی بزرگ شده اید، والدینی نداشته اید که به شما کمک کنند تا به این سوالات پاسخ دهید.

در عوض، یاد گرفتید که این احساسات بزرگ، غیرضروری یا حتی مشکل ساز هستند.

از آنجایی که احساسات شما تأیید نشدند، به آنها پاسخ داده نشد، شما یاد گرفتید که هیجانها و احساسات خود را ناچیز بشمارید.

نیازهای شما مهم نیست.

وقتی کودک بودی، نیازهای زیادی داشتی، مثل همه بچه ها… همه انسان ها.

شما چیزهای خاصی داشتید که دوست داشتید، چیزهایی که دوست نداشتید، علایق، ترجیحات، نقاط قوت و ضعف.

ولی پدر و مادری نداشتید که به اندازه کافی به این نیازها توجه کرده باشد. هیچ کس نبود که تشخیص دهد به چه چیزی نیاز دارید.

از این طریق متوجه شدید که نیازهای شما اهمیتی ندارد.

شاید حتی الان متوجه نباشید که نیازهایی دارید به این دلیل که هرگز برای شما برجسته نشده بود.

در اینجا یاد داستان سوزان در کتاب خلع سلاح همسر انتقادگر می افتم.(1)

صدای شما مهم نیست!

بچه ها دوست دارند حرف بزنند. صحبت کردن و پرسیدن سوال به این معناست که آنها چگونه دنیای اطراف خود را کشف می کنند و یاد می گیرند.

شما بزرگسالانی نداشتید که بتوانید با آنها صحبت کنید.

انگار به صحبتهایتان توجهی نمی شد یا جدی گرفته نمی شدید.

اما یکی از درسهای اشتباه دوران کودکی همین است که شما یاد گرفتید که افکار، نظرات و احساسات خود را برای خود نگه دارید.

بنابراین شما به ندرت از طرف خود صحبت می کنید و تمایل دارید که نقشی منفعل داشته باشید.

مثل پدری که سن بالایی داشته و همیشه خسته و بی اعصاب بوده، در نتیجه یاد گرفته اید مراعات کنید.

کمتر صحبت کنید، کمتر نیاز و خواسته تان را بیان کنید. بحث نکنید چون سر و صدایتان پیامد منفی داشته.

یاد گرفتید که افکار، نظرات و احساسات خود را برای خود نگه دارید.

بنابراین به ندرت از طرف خود صحبت می کنید و تمایل دارید که نقشی منفعل داشته باشید.

احساسات یا نیازهای شما سربار دیگران است.

وقتی بزرگ شدی، به ناچار با دوستان، خواهر و برادرها، معلمان یا همسالانت به مشکلاتی برخورد کردی، اما مراقبی نداشتی که بتوانی به او اعتماد کنی.

می‌دانستید که والدینتان برای حل یک مشکل با کمک همدیگر حاضر نیستند.

و  می دانستید که آنها توانایی رسیدگی به مسائل شما را ندارند یا وقت ندارند.

و بهتر است مشکلات خود را برای خود نگه دارید. بنابراین یاد گرفتید که برای کمک، به دیگران تکیه نکنید.

بیش از حد حساس یا احساساتی هستید.

در طول دوران کودکی، به طور طبیعی وقتی چیزی ناراحت کننده بود، هیجانها ظاهر می شدند.

وقتی این هیجانها را احساس کردید، پدر و مادری نـداشتید که به شما کمک کند تا شما را آرام کند یا به شما بگوید که این احساسات معتبر هستند.

چیزی که در عوض دریافت کردید پیامی بود مبنی بر اینکه “زیادی شلوغش کردی”؛ نازک نارنجی هستید، لوس هستید و از این قبیل پیامها دریافت کردید.

بنابراین یاد گرفتید که احساسات شما نقطه ضعف شماست و یاد گرفتید که خودتان را به خاطر داشتن آنها قضاوت کنید.

گریه، نشان دهنده ضعف و شرم آور است.

گریه روشی است که بدن شما برای پردازش و رهاسازی احساسات دارد.

این یک پاسخ فیزیولوژیکی است که همه انسان ها دارند.

تو پدر و مادری نداشتی که گریه کند. پدر و مادری نداشتی که اشک هایت را پاک کند و بگوید اشکالی ندارد الان ناراحتی یا اگر دوست داری گریه کن.

از دیگر درسهای اشتباه دوران کودکی این است که احتمالاً والدین شما اهمیت گریه یا پردازش عاطفی را درک نکرده اند.

اشک های شما را نادیده گرفته اند یا حتی بابت گریه کردن به شما احساس شرمندگی داده اند.

بنابراین یاد گرفتید که گریه کردن بد است و به هر قیمتی باید از آن اجتناب کرد، به خصوص در مقابل دیگران.

به دلیل ابراز احساسات از سوی دیگران مورد قضاوت منفی قرار گرفته اید.

کودکان احساسات خود را ابراز می کنند.

وقتی درونی‌ترین احساسات خود را به افرادی که می‌توانند آن‌ها را نگه دارند ابراز می‌کنید، به ارتباط و صمیمیت دسترسی خواهید داشت.

اما وقتی والدین احساسات شما را دیدند و این پیام را دادند که آسیب پذیری عاطفی شما چیز خوبی نیست یا گفتند ضعف نشون نده ، اتفاقاً به شما آسیب زده اند. والدین شما موهبت آسیب پذیری را به شما یاد نداده اند.

بنابراین یاد گرفتید که نشان دادن احساسات خود به دیگران می تواند ضعف تلقی شود.

امروز ممکن است احساس کنید که روابط شما عمیق و سالم نیست.

عصبانیت بد است و نباید ابراز شود.

خشم احساسی است که همه کودکان و بزرگسالان تجربه می کنند.

مهارت‌های مهمی در رابطه با خشم وجود دارد که باید در دوران کودکی یاد بگیرید: چگونه آن را نامگذاری کنید، پیام آن را درک کنید، آن را مدیریت کنید، آن را آزاد کنید و آن را بیان کنید.

شما در زندگی خود بزرگسالی نداشتید که این مهارت های ارزشمند را به شما آموزش دهد.

پس یاد گرفتی که عصبانیت بد است. امروز احتمالاً با خشم سرکوب شده زندگی می کنید.

به دیگران تکیه نکنید!

کودکان از زمانی که وارد دنیا می شوند تا زمانی که به اندازه کافی بزرگ شوند که بتوانند از خود مراقبت کنند، نیاز به مراقبت و حمایت دارند.

اما ممکن است شما مراقبی نداشتید که از نظر عاطفی به اندازه کافی در کنار شما باشد.

شما راهنمای عاطفی، فردِ همدل یا کمک مورد نیاز را نداشتید.

بنابراین یاد گرفتید که نمی توانید برای کمک به افراد دیگر تکیه کنید و درخواست کمک باعث ناامید شدن شما می شود.

در نتیجه تنها هستید.

والدین شما ممکن است درگیر، افسرده، مضطرب، معتاد یا خود شیفته بوده اند.

و در نتیجه بزرگسالی نداشتید که پشت شما باشد، کسی که بتوانید روی او حساب کنید.

لذا یاد گرفتید که در پایان روز، کسی وجود ندارد که از نظر عاطفی از شما محافظت کند. یاد گرفتید که باید از خودت محافظت کنید.

حقیقت چیست؟

اکنون زمان آن فرا رسیده که با درس های واقعی زندگی کنیم، نه درس های نادرستی که در اثر غفلت عاطفی دوران کودکی آزاردهنده است.

حقیقت اینجاست:

نیازهای شما مهم است ساده ترین راه برای شناسایی آنچه که نیاز دارید این است که احساس کنید.

احساسات شما قطب نمای شما هستند و برآوردن نیازهای شما مقصد است و نشانه آن است که شما از نظر عاطفی سالم هستید.

احساسات شما برای ارتباط شما با خود و دیگران وجود دارد. احساساتی بودن یک توانایی است.

گاهی اوقات دیگران نمی دانند چگونه با احساسات شما کنار بیایند؛  این موضوع به ضعف آنها مربوط می شود و به شما ربطی ندارد.

نشان دادن احساسات خود به دیگران کار شجاعانه ای است.

وابستگی چیزی نیست که از آن بترسید.

می توانید با کمک دادن و دریافت کمک، روابطتان را قوی تر کنید.

صحبت کردن درباره احساسات و مشکلات خود با دیگران راهی برای یافتن راه حل و ایجاد روابط است.

 

 

1-اسکین، میشل.(1401) خلع سلاح همسر انتقادگر؛ ترجمه حسن حمیدپور؛ زهرا اندوز؛ نشر سایه سخن

Leave a Reply

Your email address will not be published.Required fields are marked *

15 − یازده =

Instagram
Call Now Button