همه چیز زندگی مشترک نیست
واقعیت این است که همه چیز زندگی مشترک نیست.
ما معمولا ارزش خود را در تعاملات می بینیم؛ همین که می گوییم سفر نمی روم چون هر کی را می بینم با همسرش یا دوست پسرش است، نشان از وابستگی ما به تعاملات است.
تا حدی شدید است که اگر در چنین سفرهایی قرار بگیریم، حالمان بد می شود. یا دست کم لذت نمی بریم.
به هر حال داستان همین است که متاسفانه احساس ارزشمندی بعضی از ما شدیداً به روابط اجتماعی گره می خورد.
زمانی که ارتباط صمیمانه ی ما بهم می خورد، احساس طرد شدن می کنیم، انگیزه خود را برای شرکت در مهمانی ها از دست می دهیم. و در نهایت نمی توانیم در چنین مجلسهایی شاد باشیم.
و این بد است.
قبول دارم که این نیاز به تعاملات اجتماعی، نیاز ذاتی ما هست؛
ولی همیشه که برقرار نیست! ضمانتی برای این روابط وجود ندارد. به هر قیمتی هم که نمی شود ارتباط گرفت!
پس مقاطعی از زمان وجود دارد که خبری از همسر و پارتنری نیست.
مِن جمله وقتی طلاق را تجربه می کنیم.
درس زندگی: هیچ چیز ثابت نیست.
اگر از زمانی که وارد تعاملات اجتماعی می شویم به خود یاد بدهیم، هیچ چیز ثابت نیست و قواعد رابطه را بالغانه بپذیریم و به خود یادآوری کنیم، آسیب نمی بینیم.
قواعد این اجتماع می گوید به وقتش عاشق می شویم، وابسته میشویم و اگر هم رابطه بهم بخورد مدتی حالمان بد خواهد بود.
اما جدایی بخشی از این زندگی است.
من زمانی که انسان بالغی هستم و بالغانه زندگی می کنم که از تنهایی هم لذت ببرم، چه کار دارم که در فلان مهمانی عده ای با هم جمعشان جمع است.
مگر فراموش کرده ام که آنها هم همه روزهایشان عشق نیست؛
مشاجره هم دارند؛ جدایی برای آنها هم هست.
هر کسی به این دنیا می آید تا لذت خودش را از تمام فرصتها ببرد.
به این فکر کنم که تا ابد تنها نخواهم بود (مگر خودم باعث شوم) و اگر ارتباط مشترکی را تجربه کنم محدودیتهایی خواهد داشت و آن طور که الان می توانم از زندگی شخصی خود لذت ببرم، میسر نخواهد بود.
زندگی شما، تمام لحظات شماست!
نه، نگویید شعار است؛
اصلا اجرا نمی کنید.
به این باور نرسیدید.
مگر نه از شکست عشقی، همه چیز را خراب نمی کردید.
به سیم آخر نمی زدید.
و این حال بد یعنی من فقط با دیگران حالم خوب می شود و قادر نیستم به تنهایی زندگی کنم.
شما می گویید اصلاً زندگی بدون دیگری معنی ندارد. و این بدترین حال و سمی ترین افکار است.
شما دوباره وارد رابطه خواهید شما اما همانطور که گفتم مگر خودتان اجازه ندهید!
بالاخره شتری است که در هر خونه می خوابه
و شما تجربه خواهید کرد، مگر ایده آلها و انتظارات خاص و کمالگرایانه داشته باشید که امیدوارم برای این مانع کاری بکنید.
و دیوارها را از مقابل خود بردارید.
اگر نمی توانید به تنهایی کاری برای این مشکل خود بکنید حتما از مشاور و روانشناس کمک بگیرید و این کار را واگذار کنید به یک متخصص روانشناس
اما…
الان چطور زندگی می کنید!!؟