اگر خودمو دوست داشته باشم
من اگر خودمو دوست داشته باشم ، به احساساتم بها می دهم
من در صورتی که به خودم علاقه مند باشم ، خودمو بی جهت با دیگران مقایسه نمی کنم.
اگر من خودمو دوست داشته باشم ، اگر هم خودمو مقایسه کنم انگیزه می گیرم، شروعی دوباره خواهم داشت نه اینکه سرزنش کنم.
ولی ترجیح می دهم بدون مقایسه به این احساس های خوب برسم
اگر قرار باشد با خودم با محبت رفتار کنم، خودم را می پذیرم و پذیرش یعنی آنچه درون ذهنمان رخ می دهد را در همان لحظه بپذیریم.
ما همیشه می خواهیم احساسات خوبمان ادامه پیدا کند و احساسات بدمان پایان یابد.
از نظر فرهنگی روی ما با یک سری جمله ها در طی تاریخ کار شده
مثلاً: ایشاء اله غم آخرتون باشه…. همیشه به شادی
مگر می شود غم آخرمون باشه؟
به مرور چیزی که در ذهن می نشیند این است که از غم و رنج دوری کنیم
عدم پذیرش اینجا اتفاق می افتد چون روی ذهن ما در طول تاریخ کار شده.
و این یعن ما همیشه می خواهیم احساسات خوبمان ادامه پیدا کند و احساسات بد به پایان برسد
ولی این خواسته کمکی به ما نمی کند.
اولین پاسخ در برابر مشکلاتمان قبول کردن بی چون و چرای آنهاست، از این مرحله فرار نمی توان کرد.
اینجاست که اگر خودمو دوست داشته باشم از این مراحل فرار نمی کنم.
می دانم کامل نیستم
من اگر خودمو دوست داشته باشم می دانم کامل نیستم.
هر شخصیتی کامل نیست، یکی پول دارد اخلاق ندارد
یکی برون گراست و به نظر جذاب در روابط بین فردی، ولی او هم مشکلاتی را در روابطش تجربه می کند.
یکی تیزهوش و تودار است؛ احساس راحتی نمی کنیم در ارتباط با او
هر کسی و هر ویژگی شخصیتی مشکلات و امتیازهای خودش را دارد.
پس من هم باید خودم را و آنچه هستم بپذیرم
البته پذیرش به این معنی نیست که اگر ضعفی در رفتار دارم یا مثلا تندخو هستم روی آن کار نکنم و بگویم من همینم که هستم!
اگر به خودم مهر بورزم بر سر هر چیزی خودم را سرزنش نمی کنم.
احساس گناه نمی کنم بلکه از اشتباهات جلوگیری می کنم.
جایی که لازم باشد عذرخواهی می کنم.
هر جایی عذرخواهی نمی کنم
من اگر به خودم اهمیت بدهم ، بازخورد دیگران را در مورد رفتار و اخلاق و عادتهام می پذیرم و در مورد آنها فکر می کنم.
من اگر خودمو دوست داشته باشم ، می فهمم که چه احساسهایی تجربه می کنم و در یک رابطه با دیگران یا همسر اگر تنشی پیش بیاید می دانم که احساسی را پشت سر می گذارم و در مورد آن اگر لازم باشد با نفر مقابلم صحبت می کنم.
من اگه خودمو دوست داشته باشم ، خودخوری نمی کنم، حرفم را می زنم، احساسی را که تجربه کردم و ناراحت شدم را با دیگری در میان می گذارم.
در نهایت اگر حریف مشکلات خودم نشوم به روانشناس مراجعه می کنم چون، من برای خودم هم مهم هستم و برای حالم اهمیت قائل می شوم.
همه ی این دوست داشتن خود ، خودشیفتگی و بی توجهی به دیگران نیست غرور نیست، پس در نتیجه گیری از این بحث احتیاط کنید!