بن بستهای زندگی مشترک: آیا آخر راهیم؟
بن بستهای زندگی مشترک: آیا آخر راهیم؟ تصمیم گیری و حدس زدن خیلی سخت است.
چرا که ازدواج و گرداندن زندگی مشترک یک طرف، مدیریت تعارضهای همسران در کلینیک مشاوره توسط زوج درمانگر آن سوی ماجراست! چیزی شبیه صفحه شطرنج که باید روی هر حرکت فکر کرد.
این بار و در این مقاله می خواهیم در مورد حمایتهای خانواده ها صحبت کنیم.
به خصوص وقتی که خانواده خانم حمایت کننده تمام قد داماد می شوند!
به هر حال کم نیستند خانمهایی که پس از اینکه مدتی از زندگی مشترک شان می گذرد، موضوعی برای شان مهم می شود که می تواند به دلزدگی زناشویی و حتی طلاق منجر شود.
یکی از رازهای زندگی همین است:
ما چون در ابتدا خیلی عاشق می شویم، چنان بدون سیاست و بدون خودکنترلی، حمایت همه جانبه از همسر می کنیم که فکر نمی کنیم که به هر حال تو این زندگی همه ما یه روی بدی داریم و از خودمون نشان می دهیم.
آن موقع یکی طلبکار می شود و از دید دیگری منت بر سرش گذاشته می شود.
به هر حال کسی نمی تواند پیش بینی کند همسران در آینده نسبت به هم و اطرافیان خود چطور رفتار می کنند.
من همیشه این نکته را می گویم:
“معمولا حساب حمایتهای زیاد، به راحتی صاف نمی شود!”
و می تواند تبدیل به فضایی رقابتی بگردد.
راه حل چیست؟
راه حل اول پختگی در تنظیم این حمایتها و سیاست ورزی در روابط بین همسران است.
راه دیگرش، این است که سطح توانایی های دو خانواده یا برابر باشد یا اگر نابرابر است، فاصله طبقاتی زیاد نباشد.
اما همیشه ازدواجها همه ی شرایطش برابر نیست.
پس می رسیم به اینکه راه تعامل را یادبگیریم.
و در اینجاست که وقتی کسی بلد نیست نزد ما می آید و می گویند نمی دانستم … بلد نبودم.
خب حالا باید یادبگیریم ، به شرطی که دیر نشده باشد.
منظور از دیر شدن، سطحی از دلزدگی زناشویی است که دیگر حرف همسران برای هم تکراری است و قیافه ی هم را که می بینند ذهن خوانی می کنند که دیگری الان چه فکر می کند و چه می خواهد بگوید و عبارت معروف:
باز شروع کردی…
می شود سد راه و آغاز بن بست در گفتگو!
برای جلوگیری از این مسیر و شکست چرخه این رفتار که سم رابطه است باید به هر دری زد و از مشاور و زوج درمانگر کمک گرفت.
اینجا جایی است که باید جمله ها و فکرها تحلیل شود.
پس کار می برد و زمان بر است.