تفاوت درد و رنج
بسیاری از ما تا به حال به تفاوت درد و رنج دقت نکردیم اما روانشناسی امروز این دو مفهوم را برای ما تشریح می کند. برای درک تفاوت درد و رنج بد نیست به تجربه ابتدای تولد دقت کنیم.
شادی و آرامش از بدو تولد همواره خواسته آدمی بوده است، شاید بپرسید چگونه؟ به نظر می رسد در بدو تولد با تغذیه شدن و تجربه ی سیر شدن به آن دست می یافتیم.
درد ناراحتی ناخواسته ای است که در زندگی پیش می آید
مثل تصادف، بیماری و حتی زمانی که در مرخصی از سربازی به دیدار یار می آییم و در اوج لذت و شادی، اما چند روز بعد، دوباره موعد خداحافظی می رسد.
یا حتی روی عشق به پایان می رسد.
درد همینجاست!
درد وضعیتی بوجود می آورد که در آن بین انتظارات ما و واقعیت، فاصله است.
هر چه بیشتر برای رفع درد تلاش کنیم، حالمان بدتر می شود.
حتما دیده اید کسانی که تا مضطرب می شوند سراسیمه از جای خود بر می خیزند و موقعیت را ترک می کنند.
از چه فرار می کنید!؟ فرارتان به درد اضافه می کند.
برخی می گویند مبارزه می کنم! اما این شکل مبارزه به درد می افزاید.
فرار از اضطراب، اضطراب می آورد و این درد را طولانی و بدتر می کند.
و این یعنی ما برای فرار از درد، راه مبارزه را پیش گرفتیم.
و این اشتباه است که بخواهیم طوری برخورد کنیم که انگار نباید دردی وجود داشته باشد
نباید اضطرابی باشد
در چنین حالتی ما درگیر مبارزه با درد هستیم و این تولید رنج می کند.
درد بیشتر است یا رنج؟
در بحث تفاوت درد و رنج، تا اینجا متوجه شدیم که نوع تفکر ما تولید رنج می کند.
من نباید شکست عشقی بخورم! این تفکر کم کم یـا باعث ترس از وارد شدن به رابطه عاطفی می شود
یا وسواسی را به جان ما می اندازد که باز هم نمی توانیم به راحتی رابطه ای را تجربه کنیم.
یعنی به دنبال تفکر خود، رنج ایجاد می کنیم، آنهم چه رنجی!
رنجی که سالهای زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد.
ما برای مواجه شدن با یک واقعه، به تفکر و نگرانی سازنده نیاز داریم.
اما نه نگرانی شدید و حالت وسواس گونه
چون تبدیل به رنج می شود
پس درست است که می گویند از درد گریزی نیست، اما رنج به انتخاب ماست!
با توضیح فوق می توان گفت که هیچ بعید نیست که بیشتر دردهای ما رنج باشند تا درد!