هیجانی هستید یا منطقی؟

هیجانی هستید یا منطقی؟

هیجانی هستید یا منطقی؟

هیجانی هستید یا منطقی؟ و توسط کدامیک کنترل می شوید؟

آگاهی از وضعیت ذهنی و کنترل آن از مهارت‌های اولیه است.

اگرچه ما فقط یک مغز داریم اما در طول هر روز، در حالت‌های مختلف ذهن یا آگاهی قرار می‌گیریم:

غرق در اندوه، عصبانیت، تحلیل‌گری، آرامش، حسادت و غیره. اما حالت‌های مختلف اساساً به دو دسته تقسیم می‌شوند:

ذهن هیجانی و ذهن منطقی.

ذهن هیجانی چیزی است که من آن را مغز “کودک” می‌نامم، زیرا اغلب احساساتی که بروز می‌کنند، هم توسط زخم‌های قدیمی گذشته و هم توسط احساساتی مشابه آنچه در کودکی تجربه کرده‌اید، مانند آسیب‌پذیری، اندوه، عصبانیت یا احساس گناه، ایجاد می‌شوند.

بخش عمده‌ای از درمان سنتی بر کمک به ما برای فراتر رفتن از آن حالت‌های کودکی تمرکز دارد.

به عنوان مثال، درمان روان‌پویشی شامل کاوش و رمزگشایی گذشته برای ایجاد بینش است،

در حالی که درمان شناختی-رفتاری به شما آموزش می‌دهد تا افکار و رفتارهای خود را تغییر دهید تا احساسات تغییر کند.

صرف نظر از اینکه چه تئوری استفاده کنیم ، نکته کلیدی این است که طرز فکر خود را از یک دیدگاه احساسی و کودکانه به یک دیدگاه منطقی و بزرگسالانه تغییر دهیم.

البته گفتنش آسان‌تر از انجام دادنش است، اما همه چیز در مورد آگاهی بیشتر از کاری است که ذهن شما انجام می‌دهد. در اینجا نحوه شروع کار آمده است:

تمرین کنید که احساسات خود را زیر نظر داشته باشید.

یک راه موثر برای انجام این کار این است که هر ساعت یا بیشتر با خودتان بررسی کنید.

از خود بپرسید:

حال و هوای من چیست؟ چه احساسی دارم؟

اگر احساس تحریک‌پذیری، عصبانیت یا اضطراب دارید، از مغز منطقی خود خارج شده و به مغز هیجانی خود وارد می‌شوید.

با تمرین، مغز خود را برای درک سریع‌تر این تغییرات، دوباره سیم‌کشی کنید.

محرک‌های عاطفی خود را بشناسید.

همه ما محرک‌های عاطفی داریم، اما همه محرک‌ها به طور یکسان ایجاد نمی‌شوند.

برخی نسبت به بی احترامی حساس هستند و سریع واکنش نشان می دهند، برخی نسبت به نادیده گرفتن حق شان، حتی برخی نسبت به گرما! و به همین ترتیب

دانستن اینکه در برابر چه چیزی آسیب‌پذیر هستید، به شما کمک می‌کند تا هم از چالش واقعی فاصله بگیرید

و با تشخیص آن، بتوانید مسیر خود را تغییر دهید.

چند پیشنهاد

خودتان را آرام کنید.

یکی از بهترین راه‌ها برای انجام این کار، کشیدن دوازده نفس عمیق است. همچنین می‌توانید ذهن‌آگاهی داشته باشید و روی هر کاری که در حال حاضر انجام می‌دهید تمرکز کنید.

به عقب برگردید.

به طور فعال با هر چیزی که مغز هیجانی تان می‌گوید، مقابله کنید:

این یک مشکل شایعه؛ می‌توانم فردا با او تماس بگیرم و سوءتفاهم را برطرف کنم؛ من یک بزرگسال هستم و اگرچه احساس اضطراب می‌کنم، اما در امان هستم و اینها هیجانهای کودکانه من هستند که برانگیخته می‌شوند.

فعال باشید و برنامه داشته باشید.

حالا که در تشخیص واکنش خود بهتر شده‌اید، وقت آن است که مسیر را تغییر دهید و آن واکنش‌های خودکار را معکوس کنید.

برای مثال، اگر اضطراب اجتماعی دارید، قبل از رفتن به یک قرار یا جلسه، زمانی را برای برنامه‌ریزی کارهایی که می‌توانید انجام دهید، اختصاص دهید؛

فهرستی از سوالات برای پرسیدن از کسی که ملاقات می‌کنید، یا یک داستان خنده‌دار یا تکان‌دهنده برای به اشتراک گذاشتن داشته باشید.

اگر قرار است یک ملاقات با رئیس یا خانواده همسرتان برای یک بعد از ظهر داشته باشید، یک برنامه داشته باشید:

چه کاری باید انجام دهید و چه کاری نباید انجام دهید.

حمایت بگیرید.

داشتن کمی حمایت برای پاسخگویی و تشویق مفید است. این حمایت می‌تواند دوستی باشد که مرتباً با او در تماس هستید یا یک درمانگر که می‌تواند به شما در توسعه مهارت‌هایتان کمک کند.

احساسات چیزی هستند که به زندگی ما رنگ و هدف می‌دهند، در حالی که عقلانیت مانع از این می‌شود که احساسات ما ما را از مسیر خارج کنند. هدف ایجاد تعادل است.

Leave a Reply

Your email address will not be published.Required fields are marked *

2 + 14 =

Instagram
Call Now Button