تو آن فکری که به آن می اندیشی نیستی
این ذهن لعنتی چقدر جدی می گیرد و از کاه کوه می سازد ؛ اما خبر خوب اینکه تو آن فکری که به آن می اندیشی نیستی
نکات مهم:
دو سوال ساده میتواند به شما کمک کند تا تجربیات دردناک را از نو تعریف کنید.
افکار شما صرفاً واقعیت را منعکس نمیکنند؛ بلکه آن را شکل میدهند.
ناراحتی ممکن است نه از تجربیات دشوار، بلکه از داستانهایی که برای خودمان تعریف میکنیم، ناشی شود.
یک تمرین آسان میتواند به شما در بازنویسی یک خاطره دردناک کمک کند.
احساس تحقیر شدن و عصبانیت شدید داشتم و آنجا را ترک کردم. اما این ارتباط بیتوجه نمانده بود!
کسی که گرداننده برنامه بود، شاهد رفتار او بود و مداخله کرد، دستش را دور شانه ام انداخت و مرا به داخل هدایت کرد.
آن زن نه تنها روز من را آرام کرد بلکه به دوستی تبدیل شد که از من حمایت کرد و سخاوتمندانه اطمینان داد که در رویدادهای آینده نیز حضور خواهم داشت و با احترام با من رفتار خواهد شد.
بعد این ماجرا میتوانستم افکار قربانی بودن را در کوله پشتی که بارم را سنگین میکرد، پنهان کنم.
در عوض، تصمیم گرفتم تجربه را از نو تعریف کنم:
ما نمیتوانیم آنچه را که برایمان اتفاق میافتد کنترل کنیم، اما میتوانیم انتخاب کنیم که چگونه این تجربه را در دل و ذهن خود حمل کنیم.
تغییر چارچوب، رفتار بد را توجیه نمیکند، اما ما را از وابستگی به آن رها میکند.
وقتی درد را از دریچه رشد و فهم، دوباره تفسیر میکنیم، قدرت خود را بازپس میگیرم.
افکار شما قدرت خارقالعادهای دارند.
جان میلتون این حقیقت جاودانه را در کتاب بهشت گمشده به تصویر کشید، زمانی که نوشت:
«ذهن جایگاه خود را دارد و به خودی خود میتواند بهشتی از جهنم، جهنمی از بهشت بسازد.»
روانشناسی مدرن موافق است که افکار ما منعکسکننده واقعیت نیستند؛ بلکه آن را شکل میدهند.
روانشناسان میدانند که ناراحتی لزوماً از آنچه برای ما اتفاق افتاده ناشی نمیشود، بلکه از صدایی در سر ما ناشی میشود که به ما میگوید معنی آن چیست.
افکار شما میتوانند زندگی را با آرامش، شفافیت و سرزندگی پر کنند و وجودی را که در آن شکوفا میشوید، تقویت کنند… یا میتوانند
شما را به حلقههای عاطفی ترس، رنجش و ناامیدی بکشانند و شما را تهی کنند.
پس، انتخاب آنچه فکر میکنید، واقعیت شما میشود.
مطالعات نشان میدهد افرادی که ارزیابی مجدد شناختی را تمرین میکنند، که شامل تغییر نحوه تفسیر رویدادها برای تغییر تأثیر
عاطفی آنها میشود، احساسات مثبت بیشتری را تجربه میکنند، عملکرد اجتماعی بهبود یافته و سطح افسردگی پایینتری دارند. که
طبیعتاً میتواند زندگی را تغییر دهد.
هنر تغییر چارچوب
این هنر و علم تغییر چارچوب است. همانطور که من قلدری را که تحمل کردم تغییر چارچوب دادم و از آن درس گرفتم، شما نیز میتوانید هر چیزی را تغییر چارچوب دهید.
در اینجا دو سوال تغییر دهنده زندگی وجود دارد که باید هنگام شعلهور شدن احساسات خود بپرسید:
چه فکری باعث این احساس شده است؟ آیا این فکر به من خدمت میکند؟
در اینجا نحوهی تغییر چارچوب آن آمده است:
به فکر توجه کنید: به جای اینکه بگویید «من تحقیر شدهام»، بگویید «من این فکر را دارم که تحقیر شدهام.» این نشان میدهد که این فکر است که باعث درد شما میشود، نه خود رویداد.
بپرسید: آیا این فکر به من خدمت میکند یا به من آسیب میرساند؟ اکثر افکار منفی، تنبیهکننده و بیفایده هستند.
فکر را تغییر دهید:
بپرسید: از این مشکل چه چیزی یاد گرفتم؟ در این موقعیت به یک دوست چه توصیهای میکنم؟ به خودتان یادآوری کنید که همه لغزش دارند و شکستهای کوچک شما را به سخنران بهتری تبدیل میکنند.
شکستها شما را تعریف نمیکنند.
یک فکر جدید را در ذهن خود ثبت کنید: یاد گرفتم که چگونه از تکرار این اتفاق در آینده جلوگیری کنم و دفعهی بعد آمادهتر خواهم بود. اذعان به این رشد، حس خوبی دارد و اعتماد به نفس ایجاد میکند.
سالها پیش، یکی از همکارانم به من گفت که به دلیل تغییر ساختار از کارش اخراج شده است.
من تعجب کردم که او این موضوع را بدون هیچ احساسی و با شانه بالا انداختن به من گزارش داد.
او اضافه کرد: «من آنجا چیزهای زیادی یاد گرفتم و برای شغلهایی درخواست میدهم که اگر این موقعیت را نداشتم، واجد شرایط آنها نبودم.»
او با جایگزینی فکر شکست به عنوان یک محور مثبت در مسیر شغلی خود، به طرز هنرمندانهای پریشانی عاطفی را تغییر داد.
تمرینی برای شما
به لحظهای اخیر فکر کنید که باعث شده احساس آسیب، ناامیدی یا خجالت کنید.
آنچه اتفاق افتاده را بنویسید.
فکری را که پس از آن رخ داده است، شناسایی کنید.
از خود بپرسید: آیا این فکر مفید است؟
آن را تغییر دهید: چه راه دیگری برای دیدن موقعیت وجود دارد؟ این تجربه چگونه به رشد و درک شما کمک کرد؟
ماشین معنا سازی
ذهن شما یک ماشین معناسازی است. ضروری است که بپذیرید که سختترین لحظات شما میتوانند به لولاهایی تبدیل شوند که افکار شما را به سمت خرد و قدرت بچرخانند و شما را به سمت درهایی که منتظر
باز شدن هستند، هدایت کنند.
دفعه بعد که احساس غم، استرس، عصبانیت یا ناامیدی کردید، از خود بپرسید:
راه دیگری برای روایت این داستان چیست؟
*وقتی از مطالب این سایت با ذکر منبع استفاده می کنید، ضمن حمایت از ما، معرفت و دانایی خودتان را نشان داده اید، سپاسگزارم.